تيانازتياناز، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره

دنیای من تیاناز

فعلهای تیاناز

عزیزم، الان دیگه تقریباً کامل میتونی صحبت کنی و جمله بندی هات درست شده و روز به روز قشنگتر صحبت میکنی و حالا دیگه برام از کارات تعریف میکنی , قصه میگی و  بعضی چیزا رو برام توضیح میدی .  بعضی افعال راکه خیلی بامزه تلفظ میکنی اینهاست: خوردیم : دوردیم برو : بویو برویم : بیم برقصیم : بی یشیم رفت : هبت نمیتوانم : نوبوتونم ( هر کاری را که نتونی انجام بدی با ناراحتی میگی "نوبوتونم") شکست : دیدس خوابید : دابید بفرمایید : بیشمایی نکن : اکن بخریم : بیخییم   بزن: بیدن (وقتی فوتبال تماشامیکنی داد میزنی و میگی " بیدن, اول" (بزن, گول) وقتی هم هر ...
31 ارديبهشت 1391

نوروز 91

عزیزم امسال هم مثل هر سال برای تحویل سال خونه مامان جون و باباجی بودیم ولی موقع سال تحویل (ساعت ٨:٤٢)  خواب بودی و دلم نیومد بیدارت کنم. بابایی و به قول خودت باباتیتی عیدیتو که کارت پارسیان بود داد دست مامانی یا به قول خودت مامانینی. روز اول عید اول دایی علی و دلنیا و مامانش اومدند و بعد دایی رضا با سینا و سیما و مامانشون و بعد خاله آزاده و عمو رضا و بعد خاله فرزانه و آقا مسعود و یوکابد اومدند. و بعد از ظهر هم مهمانهای باباجی و مامان جون. روز اول و دوم خونه مامان جون بودیم و جایی نرفتیم که برای پذیرایی از مهمانهابه مامان جون کمک کنیم و روز سوم که رفتیم دیدن بزرگترها مریض شدی. الهی بمیرم که وقتی هم مریض میشی دیگه ...
22 فروردين 1391

زبان انگلیسی

عزیز دلم، اول از اینکه چندوقتی بود که مطالبی نتونستیم تووبلاگت بنویسیم مارو (مامان وبابا) ببخش آخه وقت نمیکردیم. حالا چندتا کلمه انگلیسی که یاد گرفتی رو اینجا مینویسم. توپ = بال (ball) هاپو(سگ) = داگ(dog) پیشی (گربه)= تت (cat) میمون = مانتی (monkey) پا = بوت (foot) گوش= ای یر (ear) چشم = آآای (eye) مامان = مامی (mammy) بابا= ب’دی (dady) پسر = بوی(boy) نی نی = بیبی (baby)  کیف = بد (bag) كتاب = بوت ( book) اسباب بازی = توی (toy)  دست = اند (hand) اتوبوس = بات (bus) ماشين = دار (car) ...
24 اسفند 1390

عیادت خاله میترا

چندروز قبل خاله میترا(دوست مامان) حالش خوب نبود رفته بود بهداری ما هم با مامان رفتیم عیادت. قبل از رفتن با مامان درباره اینکه خاله میترا حالش بد شده و رفته بهدارری و سرم زده صحبت میکردیم وتیاناز خانوم اینارو شنیده بودند، حالا رفتیم بهداری پیش خاله میترا: بعد از حال واحوالپرسی ما با خاله تیاناز میگه: تیاناز: دیام دیام ، (سلام سلام) خاله میترا : سلام خاله تیاناز : خاله میتا چی شده ه ه ه ه ه ه خاله میترا: هیچی خاله خوبم تیاناز: خاله میتا بو وووه شده. آخ هی ی ی ی ی آمبو زدی ی ی ی ی ی خاله : آره خاله آلان بهترم  تیاناز: میتا به تهی ی ی ی ی ی ی (بهتریییییییی) خاله: آره عزیزم خوبم بعد از ک...
24 اسفند 1390

آلبوم عكس تياناز

    این کفشدوزک اولین عروسکیه که بهش توجه کردی ,اونو بابا بالای تختت از سقف آویزون کرده. از نگاه کردن بهش سیر نمیشدی مخصوصاً وقتی فنرشو میکشیدیم و بالا و پایین میپرید که حتی به زبان خودت باهاش حرف هم میزدی       اینجا ساحل هتل همای بندره تو سه ماهه بودی اولین باری که اومدی دریا. برات خیلی جالب بود                           اینم شیطونیات موقع عکس گرفتن. خییییییییییییییییییییییییییلی دوست دارم             ...
24 اسفند 1390