تيانازتياناز، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

دنیای من تیاناز

شيرين زبونيهات

1390/12/23 13:30
1,416 بازدید
اشتراک گذاری

عزيز دلم خيلي شيرين زبون شده اي و تقريباً ديگه همه چيز ميگي و صحبت كردنت داره روز به روز بهتر و بامزه تر ميشه.  چند بار ميخواستم فرهنگ لغت جديدت را بنويسم ولي چون كلمات زيادي را ميگي كه همه را يادم نميمونه، براي همين بيشتر حرفهاي بامزه ات را مينويسم كه بعضي وقتها جملاتي ميگي اصلاً باورمون نميشه و خيلي ذوق ميكنيم  . خلاصه از شيرين زبونيهات هرچي بگم كمه. كه بعضي هاش را ميگم:

مثلاً ديروز كه از سر كار اومدم و بهم سلام (ديام) كردي گفتي ماماني "حشته نباشي" و نميدوني چه خستگي از تنم در رفت و سرحال شدم كه همون موقع زنگ زدم به بابايي هم بگي و كلي هم بابايي كيف كرد. قربون اون زبون نازت برم.

يا بعضي وقتها كه ميخواهي تشكر كني ميگي "بابايي عژيژم مشي كه به تياتيا بوشوييت دادي" يعني باباي عزيزم مرسي كه به تياناز بيسكوئيت دادي.

وقتي ميخواي بيايي تو خونه و در ميزني و ميگيم كيه جواب ميدي "منم مادلتون گذا اوبودم بلاتون" يعني منم مادرتون غذا آوردم براتون.

وقتي ميخواي چيزي بهمون تعارف کنی ميگي "بيشماييد" يعني بفرماييد.

وقتي چيزي نميخواي بخوري ميگي "نيخاد" يعني نميخوام. 

وقتي ميخواي خودت كاري رو به تنهايي انجام بدي ميگي " اودش ب´ي´ده" يعني خودش بلده (تياناز)

وقتی چیزی میخوری که خیلی دوست داری مثلاً کیوی میگی "تیاتیا کیبی دورد" یعنی تیاناز کیوی خورد. یکروز هم که داشتی کیوی میخوردی گفتی "مامان آینازی تیاتیا کیبی داد" یعنی مامان آیناز به تیاناز کیوی داد. بعد فکر کردم مامان آیناز کی بهت کیوی داده و از بابایی پرسیدم ٢ هفته پیش که تیاناز را برده بودی خونه آیناز کیوی خورد؟ بابایی هم یادش اومد و گفت آره مامان آیناز بهش داد و ازاینکه برامون یه خاطره تعریف کردی کلی با بابایی ذوق کردیم.

راستی جدیداً سوال پرسیدنت هم شروع شده. البته از اول با پرسیدن به حرف اومدی و اولین کلمه ای که گفتی "ای کیه" بود ولی الان با جمله کامل سوال میپرسی و چند روز پیش که دوتایی تو حتاط بودیم به یک گنجشک نگاه میکردیم که داشت نوک میزد ازم پرسیدی "گجش دش نداره؟" منظورت این بود که چرا گنجشک دست نداره؟ یا اینکه بعضی مانکن ها که تو ویترین مغازه ها هست و چشم و ابرو ندارند با ناراحتی میگی "آحی چش ندایه" یعنی آخی چشم نداره.

تو شعر خوندن كه ديگه استاد شدي و هرچي ميخونيم تا آخرش همراهي ميكني. البته شعرهايي را همراهی میکنی كه تا حالا برات خونديم یا از تلویزیون گوش دادی.  ولي نميدونم چرا تازگي ها از لالايي خوشت نمياد و ميزني زير گريه. فكر كنم بسكه خاله زينبت غمگين لالايي ميخونه خوشت نمياد.

اشكالي مثل ستاره(دتايه)، مثلث(موشلش)، دايره(داييه)، مربع (مووبع)و مستطيل(موشتطي) و قلب (گب)را هم كاملاً ميشناسي و اسمشونو ميگي و بيضي و ذوزنقه و لوزي را هم تشخيص ميدي و تو پازل ميتوني جورشون كني.

متضاد خيلي كلمات را هم ياد گرفته اي و خيلي بامزه برام ميگي.

ديشب كه داشتم رنگها رو ازت ميپرسيدم رنگ زرد (درد)، سبز(دبز)، قرمز(دمز)، آبي (آبي)، سياه (ديا)و سفيد (دسبيد) را هم بلد بودي و كلي خوشحالم كردي.  به زبان خودت داخل پرانتز.

 الهي قربونت برم كه ماماني و بابايي تو خونه وقت زيادي ندارند كه بيشتر باهات كار كنن ولي با اين حال پيشرفتت خيلي خوبه و اميدوارم هميشه به همين خوبي تو زندگيت پيشرفت كني و ما را خوشحال كني كه تو همه دنياي ما هستي.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

میر حمزه طاهری هریکنده ای نوپا
23 اسفند 90 8:25
با سلام وبلاگ جالبی بود و یه شعر را کم داشت و بنده هم با دوستی دیرینه که با بابای تینا دارم این شعر را تقدیم می کنم. تقدیم به تینای عزیز یه دختر نازنین ، مثل عروسک تینایم را ببین ، مثل عروسک چو گل زیبا و جاوید در دل ما به یاس و یاسمین ، مثل عروسک هویدا خنده باشد بر لبش زود درخشد چو نگین ، مثل عروسک به شادی همرهیم در زندگی ما چه سرحال است ببین ، مثل عروسک بهانه وقت بازی کنجی خلوت شلوغ است در کمین ، مثل عروسک به سعی و در تلاش و در تفکر سئوال است بهترین ، مثل عروسک بهار زندگی و فصلی رویش درود و آفرین ، مثل عروسک به دور از هر نزاع و هر خصومت عزیز است وامین ، مثل عروسک الهی شاد و سرخوش باشد هر روز صفاای است در زمین ، مثل عروسک *** میر حمزه طاهری هریکنده ای نوپا
khale azade
24 اسفند 90 18:09
dooooooooooooset daram asheghetaaaaaaaaaaaaaammmm tiyanaze khodam
بابای تیاناز
25 اسفند 90 13:56
سلام خاله آزاده ممنونیم. به قول تیاناز م شی خاله آدادی(مرسی خاله آزاده)
مامان سونیا
27 فروردین 91 13:20
ای جونم چه عکسای قشنگی ماشاالله به این دختر ناز و خوشگل خدا نگهدارش باشه به وب ما هم سر بزنید و با نظراتتون خوشحالمون کنید